من یک مادر هستم

کیفم، کلاه شعبده است برای دخترم

1394/5/3 9:54
نویسنده : مامان کبری
76 بازدید
اشتراک گذاری

در مترو نشسته ام، فرشته کوچکم همراهم نیست.

خانم بغل دستی از من خودکار و یک ورق می خواهد،

در کیفم را باز می کنم در جستجوی خودکار.

یک عروسک کاموایی کوچک از کیفم می زند بیرون، بعد یک بسته دستمال به چشم می خورد،

خودکار را نمی یابم،

تصمیم می گیرم کیفم را کمی خالی کنم تا شاید پیدایش کنم.

یک گل سر دخترانه و یک قیچی قرمز کاردستی هم از کیفم در می آید. دسته صورتی برس کوچکی هم آنطرف تر خودنمایی می کند.

کم کم خانم بغل دستی لبخندهایش به خنده ی واضح تبدیل شده،

با ذوق می پرسد: بچه کوچک داری؟ درست است؟ باید دختر باشد بله؟

می گویم بله و بالاخره خودکار را هم پیدا نمی کنم.

می رود سراغ خانمی که روبروی ما ایستاده و از او خودکار می خواهد، او کیفش را باز می کند، یک کیف پول، یک کیف موبایل و یک خودکار و یک دفترچه، خیلی سبک، خیلی مرتب!

فکر می کنم کی کیف من اینطور سبک و مرتب بود...

و خاطره ای دور به ذهنم می رسد ...

مادر بودن هم عالمی دارد این که کیفی داشته باشی که مثل کلاه شعبده بازها هر چیزی از تویش در بیاید...

هر چیزی که لبخند فرزندت را به ارمغان بیاورد...

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)