من یک مادر هستم

مدیون توام دخترکم...

1393/11/21 8:38
نویسنده : مامان کبری
677 بازدید
اشتراک گذاری

از بچگی دوست داشتم پسر باشم.

یعنی خانواده ام دوست داشتند و من هم ناخود آگاه عاشق پسر بودن و داشتن رفتار پسرانه شد اما

از یک جایی به بعد دیگر دلم نخواست پسر باشم. به دختر بودن خودم افتخار کردم. قابلیت های خودم را شناختم و پرونده ی پسر بودنم بسته شد. اما واقعا از کی؟ از کی من دختر شدم؟ کی خودم را دیدم که یک دخترم؟ کی خوشحال شدم از دختر بودن؟

برمی گردم عقب. به سالهای قبل. دانشگاه؟ نه

پس باید بروم به بعد از دوران دانشگاه… وقتی که متاهل شدم؟ نه… آن هم نه.

پس از کی من پوست انداختم؟ کجا تغییر رویه دادم؟ از کی دختر بودن را دوست داشتم و عاشقش بودم؟

وقتی مادر شدم؟…. بله.

من حس خوشایند دختر بودن و زن بودن را مدیون دخترکم هستم.

از وقتی مادر شدم، حتی قبل تر ازدر بودن باماح وقتی آن بی بی چک تصویر مادری را برایم نقاشی کرد احساس کردم قابلیت های فراوانی در من شکوفا شده.

قابلیت هایی که در مردها نیست.و نمی تواند باشد.

حس خوشایند دختر بودن از وقتی که مادر شدم، به یکباره به من هجوم اورد.

من بچه به بغل می رفتم جلوی آینه. هی به خودم نگاه می کردم. به بچه نگاه می کردم. به خودم نگاه می کردم. به بچه نگاه می کردم… باورم نمی شد که این حس زنانگی در من غوغا بکند. باورم نمی شد چون هیچ وقت این احساس شوریدگی را نداشتم.

مادر که شدم، چشم در چشم دخترکم گریه می کردم. او را عروسکی می دیدم که اینهمه سال نبود یا اگر بود من نقش مردانه ای برایش ایفا می کردم که خودم نبودم. اما حالا مادرش بودم. با تمام حس زنانگی ام به آغوشش می گرفتم. کیف می کردم از این حس. از شیره ی جانم به او می دادم و تمام حالات و اداهایش برایم مفهومی داشت که هیچ کس جز من آن را نمی دانست.

دنیای من عوض شد. رنگ دخترانه گرفت به خودش. بهار شد انگار.

البته تاهل مقدمه ی خوبی بود برای این تغییر شگرف. اما مادر شدن چیز نابی بود که پوست مرا کند و مغز و هسته ی مرا نشام داد. اصلیتم را به رخم کشید و من خوشحالم که دخترم. خوشالم که پسر نیستم. خوشحالم که حالا که توی آینه نگاه می کنم یک دختر، یک زن ، یک بانوی خانه و یک مادر می بینم که چشمانش می درخشد و شاکر است از این جنسیت.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)