من یک مادر هستم

وجود تو باعث شده بیشتر خدا را شکر کنم

1393/7/16 20:37
نویسنده : مامان کبری
94 بازدید
اشتراک گذاری

امروز داشتم فکر می کردم شاید خدا بارداری را با این سختی برای ما گذاشته تا بیشتر قدر نعمت هایی را که داریم و حتی به نظر نمی آیند را بدانیم
مثلا:

اینکه دستگاه گوارشت از بالا به پایین کار می کند نه بالعکس (سوزش معده که بعد از هر بار غذا خوردن جانم را به لبم می رساند واقعا درد آور است)
 

اینکه راحت  پله های مترو یا خانه ات بالا پایین کنی (از دهم مهر رسما با سرکار رفتن خداحافظی کردم فقط به خاطر پله های زیاد متروی اکباتان، هنوز موفق به ایجاد یک دلمشغولی نشدم و واقعا کلافه ام- البته برنامه زیاد دارم اما هنوز نتوانستم عملی اشان را کنم)
 

اینکه به راحتی  مسیرها را بدون هن هن کردن و کم اوردن نفس پیاده بروی (دیگر نفسم مجال پیاده رفتن های طولانی را نمی دهند هرچند سنگین شدنم هم مضاف شده بر این مسئله)
 

اینکه بدون ترس هر چیزی را دوست داری و میلت می کشد بخوری (خوردن شام دیشب به عنوان ناهار امروز که رسما تعطیل است، نسکافه هم که چند ماهی هست لب نزده ام، هله هوله و فست فوت هم دیگر نگو، کالباس، همبرگر و سوسیس هم که از لیست خارج شده... )
 

اینکه راحت بخوابی (مثانه که جایش کم باشد مجبوری برای یک لیوان شیر دو بار بروی برای اجابت مزاج - حال فکرش را بکنید شب هر دو ساعت بیدار شوی و بیرون بروی یا با هر بار چرخیدن و دست و پا زدن جوجوی درونت بیدار شوی و باز به سختی بخوابی)
 

اینکه دمر بخوابی (الان درست هشت ماه  است از  وقتی که فهمیدم یک نفر در درونم زندگی میکند  روی شکم نخوابیده ام دست و پایم خواب می روند از بس به پهلوی چپ و راست دراز کشیده ام)
 

اینکه به راحتی کارهای خانه ات را سر و سامان بدهی (جلوی سینک ظرفشویی که می ایستم به چند دقیقه نمی کشد کمردرد شروع می شود، جاروبرقی که می کشم زیر دلم درد می گیرد، خم و راست که می شوم آخ و اوخم بلند می شود، غذا که می پزم زیاد نمی توانم جلوی گاز بیایستم ...)
 

حتی نماز خواندن هم دیگر راحت نیست...

 

حالا می فهمم که برای خیلی چیزها می شود خدا را شکر کرد...

دخترکم تو الان سی و دو هفته ات است و حدود پنجاه روز به پایین زندگی جنینی ات باقی مانده

این بارداری با همه سختی ها و شیرینی هایش کم کم دارد به آخر راه می رسد.

پسندها (2)

نظرات (0)